منِ غیر نظامی، علی شریعتی، متهم به هر اتهامی که میتوان بزبان آورد، معتقدم به:
1- یگانگی خدا.
2- حقانیت همه انبیا از آدم تا خاتم.
3- رسالت و خاتمیت حضرت محمد (ص).
4- وصایت و ولایت و امامت علی بزرگوار.
5- اصالت عترت بعنوان تنها باب عصمت برای ورود به قرآن و سنت.
6- اعلام وصایت و امامت علی بوسیله پیغمبر نه تنها در غدیر خم بلکه در 21 مورد دیگر.
7- شوری که یک اصل اسلامی است.
8- پیغمبر اسلام دارای دو رسالت بود یکی ابلاغ وحی (نبوت) و دیگری بنیاد امت (امامت).
9- اما تاریخ، بر اساس خواست پیغمبر و پیش بینی وی پیش نرفت و از سقیفه به بعد کم کم منحرف شد و اسلام در تاریخ دو مسیر جداگانه گرفت:
- تسنن اسلامی که در طبقه حاکم جریان یافت.
- و تشیع اسلامی که در طبقه محکوم در میان مردم مظلوم و عدالتخواه جریان یافت.
10- خلافت در تاریخ پیروز شد و امامت تحقق اجتماعی نیافت و غیبت پیش آمد.
11- عصر غیبت (از غیبت امام آخرین تا ظهور آخرالزمان) عصر مسئولیت رهبری اجتماعی مردم است و دوران انتخاب رهبر به عنوان مقام ( نیابت امام) بوسیله مردم.
12- اصل انتظار فرج بعد از شدن، بعنوان انتظار ، مذهب اعتراض به عنوان یک فلسفه جبر تاریخ، زوال قطعی نظام ظلم اجتماعی و تبعیض طبقاتی بر خلاف آنچه می گویند، اعتقاد به اینست که هر وقت مردم در برابر ظلم حاکم در عالم قیام کردند قائم میرسد، و اینکه امام موعود منتظر مصلح قائم به شمشیر منتقم عدالت گستر آزادی بخش مردم جهان، در واقع منتظر ماست.
13- توحید و نبوت و معاد سه اصل دین است به معنای اعم زیرا اگر هریک از این سه کم باشد دین نیست، و اسلام قرآن، دو اصل امامت و عدالت را اضافه دارد و شیعه هیچ نیست جز اسلام یعنی قرآن و سنت.
14- معتقد به تقلید (به معنی تقلید مردم از متخصص در فروع عملی، فروع دین، احکام فقهی، یعنی تقلید فنی تخصصی یا علمی، نه عقلی و فکری و نه در اصول اعتقادی).
15- به تقیه (نه از ترس، برای حفظ ایمان. نه تقیه فرد غیر مسئول و بیکاره بلکه تقیه افرادی که در راه ایمان و پیروزی حق، عدالت و امامت تلاش میکنند. در برابر دشمن یعنی اصل رازداری در مبارزه و نیز تقیه شیعه در جامعه بزرگ اسلامی در برابر مسلمانان اهل سنت برای جلوگیری از جنگ مذهبی، تعصبات فرقه ای و تفرقه و برای ایجاد وحدت اسلامی در قبال دشمن مشترک).
16- به اجتهاد یعنی کوشش علمی آزاد افراد متخصص برای جستجوی دائمی حقایق اسلامی و تکامل در فهم اسلام و پاسخگوئی به مسائل جدید و شرایط متحول زمان و جامعه، نیازها و دشواریهای ویژه هر عصر و نسلی.
17- به مرجعیت علمی و به نیابت امام برای رهبری فکری، اجتماعی و بسیج نیروها و بکارگیری امکانات در راه پیروزی دین خدا و زندگی خلق و آگاهی مردم نسبت به عقیده شان و سرگذشتشان.
18- به پرداخت زکات و سهم امام برای تامین بودجه اقتصادی در راه اداره تشکیلات علمی و اجتماعی و تحقق برنامه ها و هدفهای علمی جامعه شیعی.
19- به برگزاری مراسم محرم، عاشورا، ذکر، احیای خاطره ائمه و تشکیل مراسمات و جلسات مذهبی و حتی اشک، نه بعنوان یک سنت موروثی طبق معمول شنوائی، بلکه برای آموزش توده مردم، آگاهی جامعه و زنده نگهداشتن همیشگی مکتب شهیدان، نه فقط برای عزاداری زیرا که کسی نمرده است، شهیدان زنده جاوید اند و وحی حاضر هستند و عزادار نمیخواهند، پیرو می خواهند. شیعه به معنی پیرو علی است و پیرو حسین و زینب و خاندان پیغمبر و پیرو یک عمل عینی است نه پرستش که بر خلاف توحید است و نه حتی عشق تنها که بی شناخت و بی عمل یک امر عاطفی است.
20- به توسل و شفاعت پیغمبر و ائمه و حتی خاک شهید بزرگ راه حقیقت، حریت و عدالت، حسین. نه به این معنی که عامل کسب نجات ناشایسته باشد بلکه برعکس عامل کسب شایستگی نجات اند.
21- به نیایش نه بعنوان وسیله تخدیر و جانشینی بر عمل و مسئولیت راه نجات فردی و راه فردی نجات بعنوان عامل نیرومندی در پرورش ارزشهای متعالی انسانی.
22- و بالاخره بعنوان روشنترین جهت و شدت و معنی ایمانم به تشیع علوی یعنی تشیع شهادت نه عزا، تشیع سرخ نه سیاه.
سایت های مرتبط با این مطلب:
پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام و المسلمین سید محمد مهدی میر باقری
چند روز گذشته به دعوت یکی از دوستان برای تماشای فیلم لکه که برای اولین بار در شهر تبریز در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اکران خصوصی می شد رفتم. جمعی از فعالین فرهنگی شهر که اکثرا هم دانشجو و جوان بودند در این مکان جمع شده بودند تا به بهانه اکران فیلم «لکه» آغازی دوباره بر فعالیت خود رقم بزنند. جمع بسیار جوان و مستعدی بود و بنده از طرف یکی از دعوت شدگان دعوت شده و به صورت مهمان نا خوانده حضور داشتم تا توفیق تماشای فیلم را داشته باشم.
قبل از این از سرو صدای این فیلم - که تندیس بلورین بهترین فیلم داستانی نیمه بلند را در چهارمین جشنواره فیلم عمار از آن خود کرده است - در فضای کشور علی الخصوص فضای مجازی چیزهایی شنیده بودم و با توجه به موضوع فیلم، حدس زدن اینکه فیلمی جنجالی ست کار سختی نبود و این جنجالی بودنش آدم را بیشتر حریص تماشا می کرد. در ابتدای برنامه با پخش چند نماهنگ که به مناسبت 12 بهمن آماده شده بود کم کم فضا برای اکران فیلم آماده شد. داستان کلی فیلم به این قرار است که فردی که از فعالین ستاد انتخاباتی در زمان انتخابات ریاست جمهوری 88 و جزو مدعیان تقلب در انتخابات بود 4 سال پس از این اقدامات و پس از روی کار آمدن دولت جدید به عنوان سرپرست وزارتخانه ای پیشنهاد می گردد و در روز معارفه ایشان هنگام حرکت به سمت مراسم به مادر یکی از کشته شدگان فتنه بر می خورد که همسر شهید است و پسرش در انتخابات 88 کارآموزی خود را زیر نظر این مرد می گذراند و تحت تاثیر تفکرات وی و در جریان درگیری های خیابانی کشته می شود و این زن با یادآوری حرفهای 4 سال قبل مدعیان تقلب مبنی بر اینکه «نظام دچار اشتباه شده و باید کوتاه بیاید» خواستار کناره گیری از این پست میشود اما مرد این خواست وی را رد می کند.
از نظر نویسنده متن ساختار این فیلم از حیث فیلم نامه و کارگردانی در برخی صحنه ها دارای ضعف است و به همین دلیل به خود اجازه طرح مسئله را می دهم و هدف از این طرح مسئله قطعا اصلاح و رفع خلا های این چنین در آثار بعدی است. آنچه که مسلم است اینکه موضوعاتی همچون فتنه به دلیل اینکه جزو موضوعات ورود ممنوع بوده و ورود در آن ممکن است برای خیلی ها گران تمام شود مورد غفلت بسیاری از هنرمندان قرار گرفته است و به همین دلیل با وجود ضعف های فیلم نامه باید فیلم در کل «خوب» توصیف نمود و این چنین حرکت هایی را پایانی بر یک سکوت مطلق دانست و این ضعف ها را به حساب جوان بودن کارگردان و نویسنده این فیلم گذاشت. آنچه که نگارنده و خیلی از کسانی که جریان موجود سینمایی را در خوشبینانه ترین حالت برای تحقق آرمانها کافی نمیدانند، را موجب شده تا چنین فیلمهایی را تحسین کنیم نه به خاطر فیلم نامه قوی و کارگردانی فیلم، بلکه جرات دادن به خود برای ادای تکلیف و مطالبه ودفاع از حقیقت است.
این مطلب در قسمت بازتابهای وبسایت فیلم لکه منتشر شده است:
تلفنم دارد زنگ میخورد. گوشی را از توی جیبم در میآورم و جواب میدهم. محمودرضا است. خوش و بش میکند و میپرسد کجا هستم. از صبح برای کاری تهرانم؛ میگویم کارم تمام شده، ترمینالم، دارم بر میگردم تبریز. میگوید کی وقت داری؟… حرف مهمی دارم. میگویم الان، بگو. میگوید الان نمیشود و باید هر وقت که کاملا وقتم آزاد است بگوید. اصرار میکنم که بگوید. میگوید میتوانی بیایی خانه؟ میگویم من فردا باید تبریز باشم، کار دارم اگر میشود تلفنی بگویی، بگو. میگوید من دوباره عازمم اما قبل از رفتن حرفهایی هست که باید به تو بزنم. میگویم مثلا؟ میگوید اگر من شهید شدم میترسم پدر نتواند تحمل نکند؛ پدر را داشته باش. میگویم خداحافظ! من تا یکساعت دیگر خانه شما هستم. میگوید مگر تبریز نمیروی؟ میگویم نه، امشب میمانم. میگوید بخاطر این چیزی که گفتم؟ گفتم خودم میخواهم که بیایم، حالا ول کن. و راه میافتم سمت اسلامشهر.
همه چیز در خانه عادی است. پذیرایی همسرش، بازی دختر دو سالهاش، بساط چایی، شام روی گاز، تلویزیون روشن، پتوهای سادهای که کنار دیوار پهن هستند و خود محمودرضا، چهره همیشه آرامش، همه چیز مثل همیشه توی این خانه معمولی، معمولی و عادی است و سر جای خودش. هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمیخورد. مینشینیم. منتظر میمانم تا سر صحبت را باز کند ولی حرفی نمیزند. دو سه ساعت تمام منتظر میمانم اما حرفهایمان کاملا عادی پیش میروند. سعی میکنم صبور باشم تا سر صحبت را باز کند ولی او حاضر نیست چیزی به زبان بیاورد. بالاخره صبرم تمام میشود و میگویم بگو! میگوید من شهید شدم بنظر تو محل دفنم تبریز باشد یا تهران؟! میگویم این حرفها را بگذار کنار و مثل همیشه بلند شو برو مأموریتت را انجام بده، شهید شدی، من یک فکری برایت میکنم! بدون اینکه تغییری در چهرهاش ایجاد بشود با آرامش شروع میکند به توضیح دادن در مورد اینکه اگر تبریز دفن بشود چطور میشود و اگر تهران دفن بشود چطور؟ عین کلوخ مقابلش پخش میشوم وقتی دارد اینطور عادی درباره دفن شدنش حرف میزند. جدی نمیگیرم. هر چند همیشه در مأموریتهایش احتمال شهادت روی شاخش است. تلاشش برای جواب گرفتن از من درباره انتخاب محل دفنش و فهماندن قضیه به من که شهادتش در این سفر قطعی است نتیجه نمیدهد.
–
محمودرضا بیضائی (نام مستعار: حسین نصرتی)
ولادت: ۱۸ آذر ۱۳۶۰، تبریز
شهادت: ۲۹ دی ۱۳۹۲، زینبیه – در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر