ــــقَــــلَــــمـــــــــــــــــــ

دات بلاگ دات آی آر
ــــقَــــلَــــمـــــــــــــــــــ

سید مرتضی آوینی در مقاله اسلامیت یا جمهوریت؟ :
«جمهوری اسلامی» تعبیری نیست که از انضمام این دو جزء -جمهوریت و اسلامیت - حاصل آمده باشد و چنین دریافتی از همان آغاز بر یک اشتباه غیر قابل جبران بنا شده است. «جمهوری اسلامی» تعبیری است که بنیانگذار آن برای «حکومت اسلامی آن سان که دنیای امروز استطاعت قبول آن را دارد» ابداع کرده است و تعبیر جمهوری اسلامی اگر چه حد و رسم این نظام را تبیین می کند ، اما در عین حال از اظهار ماهیت و حقیقت آن عاجز است. ذهن انسان امروز به مجرد مواجهه با تعبیر «جمهوریت» متوجه پارلما نتاریسم و انواع دموکراسی می شود، و اما در مواجهه با تعبیر «اسلامیت» هیچ مصداق روشن و یا تعریف معینی نمی یابد، چرا که اسلام ، به مثابه یک نظام حکومتی ، بر هیچ تجربه تاریخی از دنیای جدید استوار نیست. تجربه تاریخی صدر از اول نیز صورتی مدون ندارد و در نسبت با انواع نظام های حکومتی در دنیای جدید تعریف نشده است.

پیام های کوتاه

کلنا عباسک یا زینب

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۰۷ ب.ظ

توجه: این متن از سایت شخصی برادر شهید محمود رضا بیضایی (احمدرضا بیضایی) برگرفته شده است:       اســــکالپل

تهران – میدان آرژانتین (پایانه بیهقی) – غروب

تلفنم دارد زنگ می‌خورد. گوشی را از توی جیبم در می‌آورم و جواب می‌دهم. محمودرضا است. خوش و بش می‌کند و می‌پرسد کجا هستم. از صبح برای کاری تهرانم؛ می‌گویم کارم تمام شده، ترمینالم، دارم بر می‌گردم تبریز. می‌گوید کی وقت داری؟… حرف مهمی دارم. می‌گویم الان، بگو. می‌گوید الان نمی‌شود و باید هر وقت که کاملا وقتم آزاد است بگوید. اصرار می‌کنم که بگوید. می‌گوید می‌توانی بیایی خانه؟ می‌گویم من فردا باید تبریز باشم، کار دارم اگر می‌شود تلفنی بگویی، بگو. می‌گوید من دوباره عازمم اما قبل از رفتن حرف‌هایی هست که باید به تو بزنم. می‌گویم مثلا؟ می‌گوید اگر من شهید شدم می‌ترسم پدر نتواند تحمل نکند؛ پدر را داشته باش. می‌گویم خداحافظ! من تا یکساعت دیگر خانه شما هستم. می‌گوید مگر تبریز نمی‌روی؟ می‌گویم نه، امشب می‌مانم. می‌گوید بخاطر این چیزی که گفتم؟ گفتم خودم می‌خواهم که بیایم، حالا ول کن. و راه می‌افتم سمت اسلامشهر.

اسلامشهر – خانه محمودرضا

همه چیز در خانه عادی است. پذیرایی همسرش، بازی دختر دو ساله‌اش، بساط چایی، شام روی گاز، تلویزیون روشن، پتوهای ساده‌ای که کنار دیوار پهن هستند و خود محمودرضا، چهره همیشه آرامش، همه چیز مثل همیشه توی این خانه معمولی، معمولی و عادی است و سر جای خودش. هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمی‌خورد. می‌نشینیم. منتظر می‌مانم تا سر صحبت را باز کند ولی حرفی نمی‌زند. دو سه ساعت تمام منتظر می‌مانم اما حرف‌هایمان کاملا عادی پیش می‌روند. سعی می‌کنم صبور باشم تا سر صحبت را باز کند ولی او حاضر نیست چیزی به زبان بیاورد. بالاخره صبرم تمام می‌شود و می‌گویم بگو! می‌گوید من شهید شدم بنظر تو محل دفنم تبریز باشد یا تهران؟! می‌گویم این حرفها را بگذار کنار و مثل همیشه بلند شو برو مأموریتت را انجام بده، شهید شدی، من یک فکری برایت می‌کنم! بدون اینکه تغییری در چهره‌اش ایجاد بشود با آرامش شروع می‌کند به توضیح دادن در مورد اینکه اگر تبریز دفن بشود چطور میشود و اگر تهران دفن بشود چطور؟ عین کلوخ مقابلش پخش می‌شوم وقتی دارد اینطور عادی درباره دفن شدنش حرف می‌زند. جدی نمی‌گیرم. هر چند همیشه در مأموریت‌هایش احتمال شهادت روی شاخش است. تلاشش برای جواب گرفتن از من درباره انتخاب محل دفنش و فهماندن قضیه به من که شهادتش در این سفر قطعی است نتیجه نمی‌دهد.

محمودرضا بیضائی (نام مستعار: حسین نصرتی)

ولادت: ۱۸  آذر ۱۳۶۰، تبریز

شهادت: ۲۹ دی ۱۳۹۲، زینبیه – در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر


نظرات  (۱۵)

ای کریمه ی اهل بیت!
چه فضیلتی برتر از اینکه هم دختر امامی، و هم خواهر امام و هم عمه امام.
وفات شهادت گونه ات بر پدر و برادر و مهدی دلبرت، تسلیت باد.
۱۴ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۱۲ معین (پسر مجرد سابق)
+ تعطیل می شویم!
سلام
خدا قوت
چند مطالب خواندنی قرار داده ام....... تشریف بیارید...!
پاسخ:
سلام
چشم
با سلام 
با پست معجزه ریاضی قرآن بروز هستم...
خوشحال هستم سر بزنید
یا حق
پاسخ:
سلام
۱۱ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۲۳ کوثر ✜عاشق شهید همّت✜
سلام
روحشون شاد.
پاسخ:
سلام
آمین
[گل]
۰۹ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۲۸ سجاد ناطقی
سلام علیکم همسنگر محترم وبلاگ خوبی دارید تشکر که به سنگر ما هم سری زدید خداقوت خسته نباشید ما هم با افتخار وبلاگتون رو لینک کردیم...

http://ghalameshgh1.blog.ir
پاسخ:
سلام
مچکرم
انشالله تمام برادران حزب الهى توفیق شهادت در سوریه نصیبشان شود
کجا بهتر از سوریه  وکجا بهتر از کنار حرم زینب ورقیه
باید شتافت که وقت تنگ است
پاسخ:
هم می گویم انشا الله
هم از این انشا الله گفتنم دلتنگ می شوم
تاریخ فقط برای خواندن نیست، برای عبرت گرفتن است.
بدانید و به هوش باشید که اسلام در فقر پا گرفت
و در طمع مسلمان نماها به خون نشست ...
پاسخ:
مچکرم
سلام
شهادت واقعا در این زمانه دست نیافتنی به نظر میرسه اما چنین افرادی به ماها نشون میدن که اگر اهلش باشی، معبر تنگ هست اما همچنان راه برای پریدن بازه...
در عبرت پیوند شدید.
پاسخ:
سلام
مچکرم
عالی
۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۱۰ مجید فضیلت
لینک شدید.
۰۶ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۶ مصطفی سعیدفر
سلام.
با افتخار در رحمت خدا لینک شدید.
التماس دعا...
پاسخ:
سلام
مچکرم
محتاج دعا
۰۵ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۳ بسیجی دیپلمات
سلام علیکم
خدایشان بیامرزد..
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته والمستشهدین بین یدیه....

لینک شدید.
یا علی
پاسخ:
سلام
مچکرم
آمین
سلام
سلام بر این شهید بزرگوار
مطالب بسیار جالبی نوشتید در مورد این شهید، بسیار عالی، خدا وقت!!!!
ان شاء الله جشن شهادت شما رو بگیریم......

با افتخار تمام لینک شدید!
پاسخ:
سلام علیکم
این متن همانطور که بالا نوشتم از سایت شخصی برادرشون گرفتم
خدا ما را از شفاعت این بزرگوار بی نصیب نکنه
۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۵۸ ســوز ستان
وبلاگ ایشون رو خونده بودم . باورم نمیشه شهید شدن :(
خدا لعنت کنه این وهابیای نامردو
.
.
.
لینک شدید

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی